از هجر دوست دوست ز جان سير می شود!
از هجر دوست دوست ز جان سير می شود
گل چون ز شاخه گشت جدا پير می شود
روشن دلان ز كار جهانند با خبر
هر نيك و بد در آينه تصوير می شود
نزديكی زياد ملال آورد به بار
مژگان اگر به چشم رسد تير می شود
دل پای بند غم شد و غم صاحب اختيار
روبه چو شير بسته بود، شير می شود
گويند خلق ساده كه شوم است مرغ حق
حقگو ميان جامعه تكفير می شود!
« طلايی اصفهانی »
+ نوشته شده در شنبه بیست و هفتم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 21:58 توسط دبیر ادبیات فارسی (سعید بیگی)
|