پیوسته دلم دم ز رضای تو زند!
پیوسته دلم دم ز رضای تو زند جان در تن من نفس برای تو زند
گر بر سر خاک من گیاهی روید از هر برگی بوی وفای تو زند
***
هر دل که طواف کرد گرد در عشق هم خسته شود در آخر از خنجر عشق
این نکته نوشته اند بر دفتر عشق سر دوست ندارد آنکه دارد سرِ عشق
« خواجه عبدالله انصاری »
+ نوشته شده در چهارشنبه یازدهم اسفند ۱۳۸۹ ساعت 6:23 توسط دبیر ادبیات فارسی (سعید بیگی)
|