بحری است بحر عشق ...!
و
آنجا جز آن كه جان بسپارند چاره نيست.
هر
دم كه دل به عشق دهي خوش دمي بود
در
كار خير حاجتِ هيچ استخاره نيست.
ما
را ز منعِ عقل مترسان و مِي بيار
كان
شَحْنِه در ولايت ما هيچ كاره نيست.
فرصت
شمر طريقه رندي، كه اين طريق
چون
راه گنج بر همه كس آشكاره نيست.
رويش
به چشم پاك توان ديد- چون هِلال-
هر
ديده جاي جلوه آن ماهپاره نيست.
از
چشم خود بپرس كه ما را كه ميكشد
جانا!
گناه طالع و جُرمِ ستاره نيست.
نگرفت
در تو گريه حافظ به هيچ روي
حيرانِ
آن دلم كه كم از سنگِ خاره نيست!
«خواجه حافظ شیرازی»