به گلبرگ هر باغ ديدم تو بودی!
به گلبرگ هر باغ ديدم تو بودی در آواز مرغان شنيدم تو بودی
به هر سو كه رفتم نشان از تو ديدم شگفتا ! به هر جا رسيدم تو بودی
چو در جمع ماندم تو با من نشستی به کُنجی چو خلوت گزيدم تو بودی
كتابی كه خواندم به نام تو خواندم به هرسطر سطرش چو ديدم تو بودی
به خاك مذلت ز شوق تو خواندم چو بر بام عزت پريدم تو بودی
نسيمی شدم پر كشيدم به صحرا به هر لاله و گل وزيدم تو بودی
به هر باغ رفتم به ياد تو رفتم به هر برگ نسرين كه چيدم تو بودی
چو آهوی بيماري اندر بيابان به دنبال مادر دويدم تو بودی
مرا روزها خستگی بود در تن به شب ها اگر آرميدم تو بودی
چراغ شبان سياهم تو هستی شعاع طلوع سپيدم تو بودی
چه شبها كه نقاش روی تو بودم به خاطر چو نقشی كشيدم تو بودی
به غير از تو بر كس اميدی ندارم پناهم تو هستی اميدم تو بودی!
« سراینده: مهدی سهیلی »