طفل از غضب گاه به گاه مادر!
طفل از غضب گاه به گاه مادر
باشد چه لطیف عذر خواه مادر
مادر چو به قهر خیزدش بگریزد
دانی به کجا ؟ هم به پناه مادر
***
وطن دیگر برای من وطن نیست
که یک تن در وطن دمساز من نیست
کفن را ماند این راز جگر سوز
که یک پیراهنِ محرم به تن نیست
***
از زهر زمان زنندگی ما را کشت
وز زخم زبان گزندگی ما را کشت
زندان تن است و جان ما زنده به گور
«ای مرگ بیا که زندگی ما را کشت »
***
زین عمر دو روزه کس نبینی
هرگز به مراد خویش پیروز
ا مر و ز همه ا مید فر د ا
فر د ا همه آرزوی د یر و ز
***
اگر دولت از در فراز آیدت
به دست و به دل باز کن در فراز
که دولت نخواهد به انفاق رفت
و گر رفت ناید به امساک باز
***
تار و پود عالم هستی به هم پیوسته است
عالمی را شادکردآن کس که یک دل شاد کرد
راه بسیار است مردم را بهسویحق ولیک
راه نزدیکش دل مردم به دست آوردن است
***
تو بودی و دل خوش بود و عشق بود و شباب
چه چار یار که من داشتم رفیق و شفیق
حساب جبر زمان کس نداشت کاین قسمت
چه عاملی است که هر جمع را کند تفریق
***
سه چیز خویشتن از چشم خلق پنهان کن
دلاوری و دوم دانش و سوم زر و مال
که این سه فتنة خلق است و خلق فتنة او
نمی کشند ز هم دست تا به روز زوال
« سید محمد حسین شهریار »